جدول جو
جدول جو

معنی خاش وه - جستجوی لغت در جدول جو

خاش وه
برای خود برای خودش
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
شکوهمند، باجلال
فرهنگ فارسی عمید
(وَ / وِ)
زمین شیار کرده. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ/ خُشْ رَهْ)
خوش راه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در 115 هزارگزی جنوب خاور کنگان کنار راه مالرو گله داری به وراوی. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیری و مالاریائی. سکنۀ آنجا 177 تن که زبانشان فارسی و مذهبشان شیعه است. آب آنجا از چاه و باران و محصولش غلات و تنباکو و خرماست. شغل اهالی زراعت میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(رِ رَهْ)
مخفف خار راه. رجوع به خار راه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
این لغت از توابع است و معنی آن خاش ریزه باشد. (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
نام رودی بوده است در سیستان، صاحب تاریخ سیستان گوید: ... و اکنون پیداست که رود هیرمند و رخدرود و خاش رود و فراخ رود و خشک رود و هرات رود و آب دشتها و کوهها از همه اطراف سیستان و از هزار فرسنگ همه بزره آید و یکی سوراخی است آن را دهان شیر گویند نه بزرگ همه این چندین آب بدان فروشود، هیچ کس نداند که کجا شود مگر خدای تعالی و تقدس و این از عجائبهاست، (تاریخ سیستان ص 15 و 16)، محشی تاریخ سیستان در ذیل ص 179 این رود را منسوب به خواش می داند و می گوید حالاجزء خاک افغان است، (تاریخ سیستان پاورقی ص 179)
لغت نامه دهخدا
(شُ خَ)
قماش ریز را گویند که از دم مقراض استادان خیاط و پوستین دوز بدست آید. قماش ریزه بود. (فرهنگ اسدی) ، چیزی که از دم تیشۀ درودگران بریزد. (برهان قاطع) (آنندراج) ، آشغال. رجوع به خاشه شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان، واقع در 7هزارگزی جنوب خاوری مینودشت. کوهستانی، معتدل و مالاریائی. دارای 80 تن سکنه و آب آن از چشمه سار و محصولات آن غلات و ارزن و لبنیات و ابریشم است. شغل اهالی آن زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا بافتن چیت وپارچۀ ابریشمی و شال است. آبادی قدیمی بنام ’قلعه’در این ده واقع است و آثار خرابه های آن باقی است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
با جلال باعظمت باابهت
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی غربال که بدان چیزها را بیزند الک، طبقی سوراخ دارکه بدان روغن و شیرو مانند آنرا بیزند ترشی پالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
((شُ))
باعظمت، باابهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
عظيمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
Opulent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
หรูหรา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
роскошный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulent
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
розкішний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulentny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
富丽堂皇的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
opulento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
عیش و عشرت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
weelderig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
ধনদৌলতপূর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
tajiri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
호화로운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
豪華な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
מפואר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
वैभवशाली
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از باشکوه
تصویر باشکوه
mewah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی